مرد نابینا و روزنامه نگار
حباب
« آموزشی * فرهنگی * تفریحی »
پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 20:41 ::  نويسنده : سیدعلی حسینی

 مرد نابينا و روزنامه نگار

روزی مردي نابينا روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود. روی تابلو نوشته شده بود: « من کور هستم، لطفاً کمک کنيد. »
روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان ديگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک كرد.
عصر آنروز، روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مردِ کور پر از سکه و اسکناس شده است.
مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگويد که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چيز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است. ولی روی تابلوی او خوانده می شد:
« امروز بهار است، ولی من نمی توانم آنرا ببينم. »


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

در اوج قدرت به حباب فکر کن!
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
hobab.LoxBlog.ir





نويسندگان


آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 375
بازدید ماه : 611
بازدید کل : 23323
تعداد مطالب : 69
تعداد نظرات : 605
تعداد آنلاین : 2

ابزاروبلاگ

دیکشنری