کاسه ی چوبی
حباب
« آموزشی * فرهنگی * تفریحی »
جمعه 29 مهر 1390برچسب:, :: 17:21 ::  نويسنده : سیدعلی حسینی

 کاسه­ي چوبي

پيرمردي تصميم گرفت تا با پسر ، عروس و نوه­ي چهارساله­ي خود زندگي كند. دستان پيرمرد مي­لرزيد و چشمانش خوب نمي­ديدند و به سختي مي­توانست راه برود. هنگام خوردن شام ، غذايش را روي ميز ريخت و ليواني را بر زمين انداخت و شكست.

پسر و عروس از اين کثيف­کاري پيرمرد ناراحت شدند؛ بايد درباره­ي پدربزرگ کاري بکنيم، وگرنه تمام خانه را به­هم مي­ريزد. آن­ها يک ميز کوچک درگوشه­ي اتاق قراردادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهايي آن­جا غذا بخورد. بعد از اينکه يک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست، ديگر مجبور بود غذايش را درکاسه­ي چوبي بخورد. هروقت هم خانواده او را سرزنش مي کردند، پدربزرگ فقط اشک مي­ريخت و هيچ نمي­گفت.

يک روز عصر، قبل از شام، پدر متـوجه­ي پسر چهـارساله­ي خود شد که داشت با چند تکـه چوب بـازي مي­کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم، داري چي درست مي­کني؟ پسر با شيرين زباني گفت: دارم براي تو و مامان کاسه­هاي چوبي درست مي کنم که وقتي پير شديد، در آن­ها غذا بخوريد! و تبسمي کرد و به کارش ادامه داد.

از آن روز به بعد همه­ي خانواده با هم سر يک ميز غذا مي­خوردند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

در اوج قدرت به حباب فکر کن!
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
hobab.LoxBlog.ir





نويسندگان


آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 684
بازدید کل : 23396
تعداد مطالب : 69
تعداد نظرات : 605
تعداد آنلاین : 2

ابزاروبلاگ

دیکشنری