حباب
« آموزشی * فرهنگی * تفریحی »
جمعه 29 مهر 1390برچسب:, :: 16:49 :: نويسنده : سیدعلی حسینی قدردانی از مادر مردي مقابل گلفروشي ايستادهبود و ميخواست دستهگلي براي مادرش که در شهر ديگري بود سفارشدهد تا برايش پست شود. وقتي از گلفروشي خارج شد ٬ دختري را ديد که در كنار گلفروشي نشستهبود و گريه مي کرد. مرد نزديک دختر رفت و از او پرسيد: دختر خوب چرا گريه ميکني ؟ دختر در حاليکه گريه ميکرد، گفت: ميخواستم براي مادرم يک شاخه گل رز بخرم ولي پولم كم است. مرد لبخندي زد و گفت: با من بيا٬ من براي تو يک شاخه گل رز قشنگ ميخرم . وقتي از گلفروشي خارج ميشدند٬ مرد به دختر گفت: ميخواهي تو را برسانم؟ دختر گفت نه، تا قبر مادرم راهي نيست! مرد دلش گرفت٬ طاقت نياورد٬ به گل فروشي برگشت٬ دستهگلي گرفت و ۲۰۰ كيلومتر رانندگي کرد تا خودش دستهگل را به مادرش بدهد. نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||
|