حباب
« آموزشی * فرهنگی * تفریحی »
یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, :: 17:29 :: نويسنده : سیدعلی حسینی حكايت مردي كه در چاله افتاد روزي مردي داخل چالهاي افتاد و بسيار دردش آمد... يك پدر روحاني او را ديد و گفت: حتماً گناهي انجام دادهاي! يك دانشمند عمق چاله و رطوبت خاك آن را اندازه گرفت تا علّت را بيابد! يك روزنامهنگار در مورد دردهايش با او مصاحبه كرد! يك يوگيست به او گفت: اين چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند. در واقعيت وجود ندارند! يك پزشك براي او دو قرص آسپرين پايين انداخت! يك پرستار كنار چاله ايستاد و با او گريه كرد! يك روانشناس او را تحريك كرد تا دلايلي را كه پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله كرده بودند پيدا كند! يك تقويت كنندهي فكر او را نصيحت كرد كه: خواستن توانستن است! يك فرد خوشبين به او گفت: ممكن بود يكي از پاهايت رو بشكني! و... و درنهايت فرد بيسوادي گذشت و دست اورا گرفت و از چاله بيرون آورد! نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||
|